زیستسیاست در ایام ویروس کرونا
- کتاب تنظیم حکومتی دین و التزام مذهبی - شهریور ۲۰, ۱۴۰۲
- کتاب روزهای دانشگاه - شهریور ۱۸, ۱۴۰۲
- واخان -اپیزود سه- دکتر مرتضی مردیها - اردیبهشت ۱۵, ۱۴۰۲
«باجخواهی»ِ زیستسیاست
نخستین نکتهای که مایلام به آن
اشاره کنم این است که مراد از انگاره زیستسیاست آنگونه که فوکو در ۱۹۷۶[۱] تکوین
کرد و بسط داد این نبود که صرفاً به ما نشان دهد این شکلِ «مدرن» قدرت چقدر شر
است. بهنظرم فوکو در ابداع انگارهی زیستسیاست نخست و پیشازهمه قصد داشت ما را
آگاه کند از عبور تاریخیمان از آستانهای و به ویژه از «آستانهی مدرنیتهی زیستشناختی»
جامعه[۲]. جامعهی ما هنگامی از
چنین آستانهای عبور کرد که فرآیندهای زیستشناختیِ مشخصهی حیاتِ نوع انسان بدل
شد به موضوعی مهم برای تصمیمگیری سیاسی، بهعبارتی به«مسئله»ای جدید برای حکومتها
ــ نه تنها در شرایط «استثنایی» (نظیر اپیدمیها)، بلکه همچنین در شرایط «عادی»[۳]
؛ دغدغهای همیشگی که همچنین مبیّن آن چیزی است که فوکو «دولتی شدن امر زیستشناختی»
میخواند[۴]. برای آنکه وفادار باشیم به این ایدهی فوکو که قدرت فی نفسه نه خوب
است نه بد، بلکه همواره خطرناک است (اگر
کورکورانه یعنی بدون بهپرسشگرفتنش پذیرفته شود، میتوانیم بگوییم این «تغییر
پارادایم» در شیوهای که حکومت میشویم با نتایج هم مثبت هم وحشتناکش، بیتردید
مطابقت دارد با گسترش خطرناک دامنهی دخالت سازوکارهای قدرت. ما دیگر صرفاً و حتی
اساساً بهمنزلهی سوژههای سیاسی حقوق حکومت نمیشویم بلکه همچنین بهمنزلهی
موجودات زنده حکومت میشویم، موجوداتی که جمیعاً تودهای کلی (جمعیت) را با نرخ موالید،
مرگومیر، بیماری، متوسط طول عمر و غیره تشکیل دادهاند.
فوکو
در «روشنگری چیست؟» مدعی است که میخواهد «از “باجخواهی”[بر سرِ]
روشنگری امتناع کند» یعنی از این ایده که یا باید علیه روشنگری باشیم یا له آن و
درعوض قصد دارد روشنگری را رویدادی تاریخی درنظر گیرد که همچنان و دستکم تا حدودی
چیستی امروزمان را تعیین میکند.[۵] مایلام بهشیوهای مشابه بگویم که
هوشمندانه است اگر امروز از باجخواهی [بر سرِ] زیستسیاست امتناع کنیم: قرار نیست
«له» یا «علیه» آن باشیم (حتی چه فرقی میکند؟)، بلکه زیستسیاست را رویدادی
تاریخی درنظر گیریم که همچنان و دستکم تاحدودی شیوهای را تعریف میکند که حکومت
میشویم، شیوهی اندیشیدنمان به سیاست و به خودمان. وقتی در روزنامهها یا در رسانههای
گروهی میبینم مردم گلایه میکنند از اینکه چرا دیگران قواعد قرنطینه را رعایت
نمیکنند، آنچه درمقابل برای من جای تعجب دارد این است که حتی وقتی امکان مجازاتشدن
[بابت عدمرعایت قرنطینه] غالباً بسیار کم است همچنانبسیاری از ما این قواعد را رعایت میکنیم. همچنین دریافتم که
مجموعهای از نقلقولهای مراقبت و تنبیه بالاخص از ابتدای فصل
«سراسربینی»[۶] ، آنجا که انضباطیشدن شهر و ساکنانش طی همهگیری طاعون را توصیف
میکند به خوبی یادآور تجربهی امروز ما از قرنطینه است. بااینحال اگر صرفاً روی تدابیر اجباری، محصورشدن، کنترلشدن و
«حبس شدن» در خانه در این ایام فوقالعاده تأکید کنیم این خطر وجود دارد که
قدرت انضباطی و زیستسیاسی را که اساساً بهشیوهای خودکار، نامحسوس و کاملاً عادی
عمل میکند نادیده بگیریم ــ و این قدرت دقیقاً زمانی بیشترین خطر را دارد که
متوجه آن نباشیم.
من بهجای آنکه نگران افزایش
سازوکارهای مراقبتی و کنترل سراسری در «وضعیت استثنایی» جدید باشم، نگران آنام که
ما پیشاپیش رام شدهایم یعنی سوژههای مطیع زیستسیاست شدهایم. قدرت زیستسیاسی
(صرفاً) از «بیرون» بر زندگی ما اِعمال نمیشود، بلکه دستکم طی دو قرن گذشته بخشی
از چیستی ما، بخشی از شکل تاریخی سوبژکتیویتهیمان است. ازهمینرو تردید دارم که
هرگونه استراتژی مؤثر مقاومت در برابر خطرناکترین جنبههای زیستسیاست باید بهتبعِ
منطق «باجخواهی» [بر سرِ] زیستسیاست، شکل امتناع فراگیر را به خود بگیرد. گفتههای
فوکو در مورد «هستیشناسی انتقادی خودمان»[۷] ممکن است اینجا بهطرز اعجابآوری
یاریبخش باشد زیرا همین ساخت هستیمان است که باید به پرسش بگیریم.
(زیست)سیاستِ مندرج در آسیبپذیری افتراقی[۸]
دومین
نکتهای که مایلام به آن اشاره کنم ــ نکتهی مهمی که متأسفانه بهندرت در آثار بهکارگیرندهی
انگارهی زیستسیاست در مورد جهانگیری کنونی ویروس کرونا بدان اشاره شده است ــ
رابطهای تفکیکناپذیر است که بهزعم فوکو میان زیستسیاست و تبعیض نژادی برقرار
است. جودیت باتلر در آخرین مقالهی خود بهدرستی اشاره میکند که «نابرابری
بنیادین، ملیگرایی و استثمار کاپیتالیستی بهسرعت شیوههایی را برای بازتولید و
تقویت خود در محدودههای این جهانگیری مییابند». یادآوری این نکته بهویژه زمانی
بسیار مبرم و ضروری است که سایر متفکران نظیر ژان لوک نانسی برعکس معتقدند ویروس
کرونا «ازآنجا که ما را براساس ضرورت ایستادگی جمعی متحد میکند، در وضعیت مساوی
قرار میدهد». البته مساواتی که نانسی از آن سخن میگوید صرفاً مساوات ثروتمندان و
طبقهی ممتاز است ــ کسانی که آنقدر خوشاقبالاند که خانه یا آپارتمانی برای
گذراندن قرنطینه داشته باشند؛ و نیز کسانی که نیاز ندارند کار کنند یا میتوانند
دورکاری کنند همانگونه که برونو لاتور پیشتر گفته بود. اما وضعیت آنانی که
مجبورند هر روز سر کار بروند چون نمیتوانند دورکاری کنند یا استطاعت این را
ندارند که از خیر دستمزدشان بگذرند چه میشود؟ وضعیت آنانی که سقفی بالای سر خود
ندارند چه؟
فوکو
در آخرین درسگفتارش با عنوان «باید از جامعه دفاع کرد» معتقد است که تبعیض نژادی
عبارت است از «شیوهی واردکردن گسست به عرصهی
حیاتِ تحت کنترل قدرت: گسست میان آنچه باید زندگی کند و آنچه باید بمیرد»[۹]. بهعبارت
دیگر تبعیض نژادی با ظهور زیستسیاست بدل میشود به شیوهی قطعهقطعهکردن پیوستار
زیستشناختیــ ما همگی انسانهایی با نیازهای کموبیش یکسان زیستشناختیایم ــ
تا پایگانبندیهایی را میان گروههای مختلف انسانی ایجاد کند و درنتیجه تفاوتهایی
(اساسی) در وضعیتی ایجاد کند که گروههای مختلف انسانی در معرض خطر مرگ قرار
گیرند. ویژگی مهم حکومتمندیِ زیستسیاسی بهباور فوکو عبارت از این است که انسانها
بهگونهای افتراقی در معرض خطرات سلامتی و خطرات اجتماعی قرار میگیرند. این درـمعرضـخطرـقرارگرفتن
زندگیها بهگونهای افتراقی و تفاوتگذارانه صورت میگیرد بهنحویکه اِعمال قدرتْ
اساساً برای حفاظت از حیات زیستشناختی جمعیت و افزایش قابلیت مولد آن است و تبعیض
نژادی در تمام شکلهایش «شرط مقبولیت» این درـمعرضـخطرـقرارگیری
افتراقی[۱۰] است.[۱۱] بنابراین باید بهدقت اجتناب کنیم از اینکه زیستسیاست
را تا حد دستور عمل فوکویی «زندگیدادن و به مرگ وانهادن»[۱۲] فروبکاهیم. زیستسیاست
بهواقع شامل تضاد واضح و روشن میان حیات و مرگ نیست بلکه بهتر است آن را تلاشی
درک کنیم برای ساماندهی افتراقی و تفاوتگذارانهی منطقهی خاکستری میان این دو. همانگونه
که مـارتینا تاتسـیولی در صحبت از «زیستسیاست ازطریق جابهجایی» بهطرز قانعکنندهای
این نکته را نشان میدهد[۱۳] که حکومت معمول بر مهاجرت، نمونهای ممتاز از این ساماندهی
است. درواقع این روزها پیوسته و گاه بهشیوهای دردناک میبینیم که زیستسیاست
همچنین و اساساً مضمونِ حکومت بر جابهجایی ــ و عدمجابهجاییــ است. شاید این
تجربه که برای بسیاری از ما تجربهای جدید است یاریمان دهد شیوهای عادیشده را
درک کنیم یعنی شیوهی نفوذپذیری کمیابیشِ «مرزها»
برای افرادی با رنگ پوست، ملیت و تبار اجتماعی متفاوت، شیوهای که جا دارد یکی از
شکلهای اصلی اِعمال قدرت در جهان معاصر ما تلقی شود.
مختصر
اینکه زیستسیاست همواره سیاست مندرج در آسیبپذیری افتراقی است. زیستسیاست
بههیچرو آن سیاستی نیست که نابرابریهای اجتماعی و نژادی را محو کند آنهم با
یادآوری این نکته که همگی به گونهی زیستشناختی واحد و یکسانی تعلق داریم، بلکه سیاستی است که ازلحاظ ساختاری
مبتنی است بر استقرار پایگانبندی در ارزش زندگیها ازطریق تولید و تکثیر آسیبپذیری
بهمنزلهی ابزار حکومت بر انسانها. شاید بخواهیم دفعهی بعد که قرار شد دسته
جمعی برای «قهرمانان پزشکی» و «کارکنان خدمات اجتماعی» که با «ویروس کرونا میجنگند»
دست بزنیم به این قضیه فکر کنیم. بیشک آنها سزاور این قدرشناسیاند. اما آیا آنها
تنها کسانیاند که از ما «مواظبت میکنند»؟ پس تکلیف آن پیکی که مایحتاج من را به
در خانه میآورد درحالیکه من در امنیت در آپارتمان قرنطینهشدهام نشستهام چه میشود؟ آن صندوقدار سوپرمارکت یا داروخانه، رانندگان ترابری
همگانی، کارگران کارخانهها، مأموران پلیس و تمام شاغلانی که (اغلب با درآمدی
اندک) برای عملکرد جامعه ضروری فرض میشوند چه میشوند؟ آیا آنها ــ نه صرفاً در
این شرایط «استثنایی» ــ سزاوار این نیستند که «کارکنان خدمات اجتماعی» تلقی شوند.
این ویروس ما را در وضعیتی مساوی قرار نمیدهد، بلکه برعکس شرمآورانه آشکار میکند
که جامعهی ما اساساً بر تولید بیوقفهی آسیبپذیری افتراقی و نابرابری اجتماعی
استوار است.
دستورزبان سیاسی بحران
امروز کار فوکو در مورد زیستسیاست برای ما پیچیدهتر، غنیتر و قاطعتر از آن
چیزی است که از کِلک کسانی تراوش میشود که بسیار شتابزده آن را تا حدّ سلسلهای از
لعن و نفرین علیه حبس انضباطی و مراقبت تودهها فرومیکاهند یا کسانیکه به طرزی
گمراهکننده از زیستسیاست بهمثابهی وضعیت استثنایی یا حیات محض بهره میبرند.[۱۴]
بااینحال قصد ندارم توصیه کنم که انگارهی زیستسیاست را اصل توضیحیِ نهایی درنظر
بگیریم که میتواند به ما بگوید چه چیز در حال رخدادن است و «راه حل» تمام مشکلات
ما چیست ــ و این نکته فقط به دلیل ماهیت «تاریخاً افتراقی پدیدهی زیستسیاست» نیست
که روبرتو اسپوسیتو به درستی بر آن تأکید میکند، بلکه همچنین به دلیل عمیقتر روششناختی
است. اندیشهی سیاسی ما در بندِ «دستور زبان بحران» و زمانمندی محدود آن است تا
حدی که پاسخهای مهم به موقعیت کنونی (یا اصلاً بهطور بالقوه به همهی «بحران»های
اخیر اقتصادی، اجتماعی و انسانی) ظاهراً قادر نیستند جلوتر از دماغشان را ببینند.[۱۵]
بنابراین هرچند با لاتور در این نکته موافقتام که امروز «بحران سلامت» باید
«ما را مهیای تغییری اقلیمی کند»، اما کمتر از او خوشبینام چرا که مهیابودن رخ
نخواهد داد مگر آنکه تلاشِ بلندمدت انتقادی و خلاقانه برای یافتن پاسخهایی بسگانه
و بدیع به علتهای ساختاری «بحرانها»یمان را جایگزین بحرانِ روایت کنیم. منظور
من از پردازشِ پاسخها بهجای یافتن راه حلها این است که از استراتژیهای
کوتاهمدت حل مسئله پرهیز کنیم، استراتژیهایی که هدفشان تغییر تاحد ممکن اندکِ شیوهی کنونی زندگی، تولید، سفر، خوردن و غیره
است. پردازش پاسخها بهجای یافتن راهحل یعنی کشف راههای اجتماعی و سیاسیِ بدیل
به این امید که این تجارب بتوانند طولانیتر از فاصلهی زمانی میان «بحران» فعلی و
بحران بعدی دوام بیاورند و بپذیریم که این تحولات ضرورتاً بطئیاند زیرا نمیتوانیم
با چشمبرهمزدنی از شکلِ هستیِ تاریخیمان خلاص شویم. در یک کلام پردازش پاسخها بدین
معنا است که به توانمان برای ساختن آینده ایمان داشته باشیم، نهفقط آیندهای برای
خودمان بلکه آیندهای برای نسلهای بیشماری که خواهند آمد. و بهراستی باید به
این کار همت ورزیم.
دربارۀ نویسنده:
دانیله لورنتسینی استادیار فلسفه
در دانشگاه وارویک و نیز معاون «مرکز تحقیقات در فلسفهی پساکانتی اروپایی» در همان
دانشگاه است. بهعلاوه او ویراستارِ همکار در مطالعات فوکو است و دو نمونه از کارهایش در مقام ویراستار را
میتوان در کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود و نقد چیست؟ مشاهده کرد که هر
:دو کتاب در نشر نی به چاپ رسیدهاند. جدیدترین کتابهای او عبارتاند از
La force du vrai: De Foucault à Austin (2017); Éthique et politique de soi: Foucault, Hadot, Cavell et les techniques de l’ordinaire (2015).
پینوشتها:
[۱] میشل
فوکو، اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر
نی، ص ۱۵۵-۱۶۷
و
Michel Foucault,;“Society Must Be Defended”: Lectures at the Collège de France,
۱۹۷۵-۱۹۷۶ (New York: Picador, 2003), 239-263.
[۲] همان، ص ۱۶۴٫
[۳] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۴۴٫
[۴] Ibid.,
۲۴۰٫
[۵] Michel
Foucault, “What is Enlightenment?”, in The Foucault Reader,
ed. Paul Rabinow (New York: Pantheon Books, 1984), 42-43.
[۶] نگاه کنید به میشل فوکو، مراقبت و تنبیه، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین
جهاندیده، ۲۰۸-۲۱۲٫
[۷] Foucault,
“What is Enlightenment?”, ۴۷٫
[۸] The (Bio)Politics of
Differential Vulnerability
[۹] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۵۴٫
[۱۰] differential exposure
[۱۱] Ibid.,
۲۵۵-۲۵۶٫
[۱۲] میشل فوکو، همان، ص ۱۵۷-۱۵۹٫
[۱۳] Martina Tazzioli, The Making of Migration:
Biopolitics of Mobility at Europe’s Borders (London: Sage,
۲۰۱۹), ۱۰۶٫
هرچند
این نکته در جلد اول تاریخ جنسیت (اراده به دانستن) عملاً
پنهان است، اما فوکو مهاجرت را یکی از عرصههای اصلی کارکردِ سازوکارهای زیستسیاسی
قدرت برمیشمارد. نگاه کنید به فوکو، اراده به دانستن، ص ۱۶۱٫
[۱۴] نگاه کنید به نوشتههای
آگامبن در مورد ویروس کرونا و نیز به پاسخ انتقادی گوردون هال [Gordon Hull].
[۱۵] See
Daniele Lorenzini and Martina Tazzioli, “Critique without Ontology: Genealogy,
Collective Subjects, and the Deadlocks of Evidence”, Radical Philosophy, forthcoming.
One Comment
نظرتان را بنویسید
(زیست)سیاستِ مندرج در آسیبپذیری افتراقی[۸]
دومین
نکتهای که مایلام به آن اشاره کنم ــ نکتهی مهمی که متأسفانه بهندرت در آثار بهکارگیرندهی
انگارهی زیستسیاست در مورد جهانگیری کنونی ویروس کرونا بدان اشاره شده است ــ
رابطهای تفکیکناپذیر است که بهزعم فوکو میان زیستسیاست و تبعیض نژادی برقرار
است. جودیت باتلر در آخرین مقالهی خود بهدرستی اشاره میکند که «نابرابری
بنیادین، ملیگرایی و استثمار کاپیتالیستی بهسرعت شیوههایی را برای بازتولید و
تقویت خود در محدودههای این جهانگیری مییابند». یادآوری این نکته بهویژه زمانی
بسیار مبرم و ضروری است که سایر متفکران نظیر ژان لوک نانسی برعکس معتقدند ویروس
کرونا «ازآنجا که ما را براساس ضرورت ایستادگی جمعی متحد میکند، در وضعیت مساوی
قرار میدهد». البته مساواتی که نانسی از آن سخن میگوید صرفاً مساوات ثروتمندان و
طبقهی ممتاز است ــ کسانی که آنقدر خوشاقبالاند که خانه یا آپارتمانی برای
گذراندن قرنطینه داشته باشند؛ و نیز کسانی که نیاز ندارند کار کنند یا میتوانند
دورکاری کنند همانگونه که برونو لاتور پیشتر گفته بود. اما وضعیت آنانی که
مجبورند هر روز سر کار بروند چون نمیتوانند دورکاری کنند یا استطاعت این را
ندارند که از خیر دستمزدشان بگذرند چه میشود؟ وضعیت آنانی که سقفی بالای سر خود
ندارند چه؟
فوکو
در آخرین درسگفتارش با عنوان «باید از جامعه دفاع کرد» معتقد است که تبعیض نژادی
عبارت است از «شیوهی واردکردن گسست به عرصهی
حیاتِ تحت کنترل قدرت: گسست میان آنچه باید زندگی کند و آنچه باید بمیرد»[۹]. بهعبارت
دیگر تبعیض نژادی با ظهور زیستسیاست بدل میشود به شیوهی قطعهقطعهکردن پیوستار
زیستشناختیــ ما همگی انسانهایی با نیازهای کموبیش یکسان زیستشناختیایم ــ
تا پایگانبندیهایی را میان گروههای مختلف انسانی ایجاد کند و درنتیجه تفاوتهایی
(اساسی) در وضعیتی ایجاد کند که گروههای مختلف انسانی در معرض خطر مرگ قرار
گیرند. ویژگی مهم حکومتمندیِ زیستسیاسی بهباور فوکو عبارت از این است که انسانها
بهگونهای افتراقی در معرض خطرات سلامتی و خطرات اجتماعی قرار میگیرند. این درـمعرضـخطرـقرارگرفتن
زندگیها بهگونهای افتراقی و تفاوتگذارانه صورت میگیرد بهنحویکه اِعمال قدرتْ
اساساً برای حفاظت از حیات زیستشناختی جمعیت و افزایش قابلیت مولد آن است و تبعیض
نژادی در تمام شکلهایش «شرط مقبولیت» این درـمعرضـخطرـقرارگیری
افتراقی[۱۰] است.[۱۱] بنابراین باید بهدقت اجتناب کنیم از اینکه زیستسیاست
را تا حد دستور عمل فوکویی «زندگیدادن و به مرگ وانهادن»[۱۲] فروبکاهیم. زیستسیاست
بهواقع شامل تضاد واضح و روشن میان حیات و مرگ نیست بلکه بهتر است آن را تلاشی
درک کنیم برای ساماندهی افتراقی و تفاوتگذارانهی منطقهی خاکستری میان این دو. همانگونه
که مـارتینا تاتسـیولی در صحبت از «زیستسیاست ازطریق جابهجایی» بهطرز قانعکنندهای
این نکته را نشان میدهد[۱۳] که حکومت معمول بر مهاجرت، نمونهای ممتاز از این ساماندهی
است. درواقع این روزها پیوسته و گاه بهشیوهای دردناک میبینیم که زیستسیاست
همچنین و اساساً مضمونِ حکومت بر جابهجایی ــ و عدمجابهجاییــ است. شاید این
تجربه که برای بسیاری از ما تجربهای جدید است یاریمان دهد شیوهای عادیشده را
درک کنیم یعنی شیوهی نفوذپذیری کمیابیشِ «مرزها»
برای افرادی با رنگ پوست، ملیت و تبار اجتماعی متفاوت، شیوهای که جا دارد یکی از
شکلهای اصلی اِعمال قدرت در جهان معاصر ما تلقی شود.
مختصر
اینکه زیستسیاست همواره سیاست مندرج در آسیبپذیری افتراقی است. زیستسیاست
بههیچرو آن سیاستی نیست که نابرابریهای اجتماعی و نژادی را محو کند آنهم با
یادآوری این نکته که همگی به گونهی زیستشناختی واحد و یکسانی تعلق داریم، بلکه سیاستی است که ازلحاظ ساختاری
مبتنی است بر استقرار پایگانبندی در ارزش زندگیها ازطریق تولید و تکثیر آسیبپذیری
بهمنزلهی ابزار حکومت بر انسانها. شاید بخواهیم دفعهی بعد که قرار شد دسته
جمعی برای «قهرمانان پزشکی» و «کارکنان خدمات اجتماعی» که با «ویروس کرونا میجنگند»
دست بزنیم به این قضیه فکر کنیم. بیشک آنها سزاور این قدرشناسیاند. اما آیا آنها
تنها کسانیاند که از ما «مواظبت میکنند»؟ پس تکلیف آن پیکی که مایحتاج من را به
در خانه میآورد درحالیکه من در امنیت در آپارتمان قرنطینهشدهام نشستهام چه میشود؟ آن صندوقدار سوپرمارکت یا داروخانه، رانندگان ترابری
همگانی، کارگران کارخانهها، مأموران پلیس و تمام شاغلانی که (اغلب با درآمدی
اندک) برای عملکرد جامعه ضروری فرض میشوند چه میشوند؟ آیا آنها ــ نه صرفاً در
این شرایط «استثنایی» ــ سزاوار این نیستند که «کارکنان خدمات اجتماعی» تلقی شوند.
این ویروس ما را در وضعیتی مساوی قرار نمیدهد، بلکه برعکس شرمآورانه آشکار میکند
که جامعهی ما اساساً بر تولید بیوقفهی آسیبپذیری افتراقی و نابرابری اجتماعی
استوار است.
دستورزبان سیاسی بحران
امروز کار فوکو در مورد زیستسیاست برای ما پیچیدهتر، غنیتر و قاطعتر از آن
چیزی است که از کِلک کسانی تراوش میشود که بسیار شتابزده آن را تا حدّ سلسلهای از
لعن و نفرین علیه حبس انضباطی و مراقبت تودهها فرومیکاهند یا کسانیکه به طرزی
گمراهکننده از زیستسیاست بهمثابهی وضعیت استثنایی یا حیات محض بهره میبرند.[۱۴]
بااینحال قصد ندارم توصیه کنم که انگارهی زیستسیاست را اصل توضیحیِ نهایی درنظر
بگیریم که میتواند به ما بگوید چه چیز در حال رخدادن است و «راه حل» تمام مشکلات
ما چیست ــ و این نکته فقط به دلیل ماهیت «تاریخاً افتراقی پدیدهی زیستسیاست» نیست
که روبرتو اسپوسیتو به درستی بر آن تأکید میکند، بلکه همچنین به دلیل عمیقتر روششناختی
است. اندیشهی سیاسی ما در بندِ «دستور زبان بحران» و زمانمندی محدود آن است تا
حدی که پاسخهای مهم به موقعیت کنونی (یا اصلاً بهطور بالقوه به همهی «بحران»های
اخیر اقتصادی، اجتماعی و انسانی) ظاهراً قادر نیستند جلوتر از دماغشان را ببینند.[۱۵]
بنابراین هرچند با لاتور در این نکته موافقتام که امروز «بحران سلامت» باید
«ما را مهیای تغییری اقلیمی کند»، اما کمتر از او خوشبینام چرا که مهیابودن رخ
نخواهد داد مگر آنکه تلاشِ بلندمدت انتقادی و خلاقانه برای یافتن پاسخهایی بسگانه
و بدیع به علتهای ساختاری «بحرانها»یمان را جایگزین بحرانِ روایت کنیم. منظور
من از پردازشِ پاسخها بهجای یافتن راه حلها این است که از استراتژیهای
کوتاهمدت حل مسئله پرهیز کنیم، استراتژیهایی که هدفشان تغییر تاحد ممکن اندکِ شیوهی کنونی زندگی، تولید، سفر، خوردن و غیره
است. پردازش پاسخها بهجای یافتن راهحل یعنی کشف راههای اجتماعی و سیاسیِ بدیل
به این امید که این تجارب بتوانند طولانیتر از فاصلهی زمانی میان «بحران» فعلی و
بحران بعدی دوام بیاورند و بپذیریم که این تحولات ضرورتاً بطئیاند زیرا نمیتوانیم
با چشمبرهمزدنی از شکلِ هستیِ تاریخیمان خلاص شویم. در یک کلام پردازش پاسخها بدین
معنا است که به توانمان برای ساختن آینده ایمان داشته باشیم، نهفقط آیندهای برای
خودمان بلکه آیندهای برای نسلهای بیشماری که خواهند آمد. و بهراستی باید به
این کار همت ورزیم.
دربارۀ نویسنده:
دانیله لورنتسینی استادیار فلسفه
در دانشگاه وارویک و نیز معاون «مرکز تحقیقات در فلسفهی پساکانتی اروپایی» در همان
دانشگاه است. بهعلاوه او ویراستارِ همکار در مطالعات فوکو است و دو نمونه از کارهایش در مقام ویراستار را
میتوان در کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود و نقد چیست؟ مشاهده کرد که هر
:دو کتاب در نشر نی به چاپ رسیدهاند. جدیدترین کتابهای او عبارتاند از
La force du vrai: De Foucault à Austin (2017); Éthique et politique de soi: Foucault, Hadot, Cavell et les techniques de l’ordinaire (2015).
پینوشتها:
[۱] میشل
فوکو، اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر
نی، ص ۱۵۵-۱۶۷
و
Michel Foucault,;“Society Must Be Defended”: Lectures at the Collège de France,
۱۹۷۵-۱۹۷۶ (New York: Picador, 2003), 239-263.
[۲] همان، ص ۱۶۴٫
[۳] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۴۴٫
[۴] Ibid.,
۲۴۰٫
[۵] Michel
Foucault, “What is Enlightenment?”, in The Foucault Reader,
ed. Paul Rabinow (New York: Pantheon Books, 1984), 42-43.
[۶] نگاه کنید به میشل فوکو، مراقبت و تنبیه، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین
جهاندیده، ۲۰۸-۲۱۲٫
[۷] Foucault,
“What is Enlightenment?”, ۴۷٫
[۸] The (Bio)Politics of
Differential Vulnerability
[۹] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۵۴٫
[۱۰] differential exposure
[۱۱] Ibid.,
۲۵۵-۲۵۶٫
[۱۲] میشل فوکو، همان، ص ۱۵۷-۱۵۹٫
[۱۳] Martina Tazzioli, The Making of Migration:
Biopolitics of Mobility at Europe’s Borders (London: Sage,
۲۰۱۹), ۱۰۶٫
هرچند
این نکته در جلد اول تاریخ جنسیت (اراده به دانستن) عملاً
پنهان است، اما فوکو مهاجرت را یکی از عرصههای اصلی کارکردِ سازوکارهای زیستسیاسی
قدرت برمیشمارد. نگاه کنید به فوکو، اراده به دانستن، ص ۱۶۱٫
[۱۴] نگاه کنید به نوشتههای
آگامبن در مورد ویروس کرونا و نیز به پاسخ انتقادی گوردون هال [Gordon Hull].
[۱۵] See
Daniele Lorenzini and Martina Tazzioli, “Critique without Ontology: Genealogy,
Collective Subjects, and the Deadlocks of Evidence”, Radical Philosophy, forthcoming.
One Comment
نظرتان را بنویسید
دستورزبان سیاسی بحران
امروز کار فوکو در مورد زیستسیاست برای ما پیچیدهتر، غنیتر و قاطعتر از آن
چیزی است که از کِلک کسانی تراوش میشود که بسیار شتابزده آن را تا حدّ سلسلهای از
لعن و نفرین علیه حبس انضباطی و مراقبت تودهها فرومیکاهند یا کسانیکه به طرزی
گمراهکننده از زیستسیاست بهمثابهی وضعیت استثنایی یا حیات محض بهره میبرند.[۱۴]
بااینحال قصد ندارم توصیه کنم که انگارهی زیستسیاست را اصل توضیحیِ نهایی درنظر
بگیریم که میتواند به ما بگوید چه چیز در حال رخدادن است و «راه حل» تمام مشکلات
ما چیست ــ و این نکته فقط به دلیل ماهیت «تاریخاً افتراقی پدیدهی زیستسیاست» نیست
که روبرتو اسپوسیتو به درستی بر آن تأکید میکند، بلکه همچنین به دلیل عمیقتر روششناختی
است. اندیشهی سیاسی ما در بندِ «دستور زبان بحران» و زمانمندی محدود آن است تا
حدی که پاسخهای مهم به موقعیت کنونی (یا اصلاً بهطور بالقوه به همهی «بحران»های
اخیر اقتصادی، اجتماعی و انسانی) ظاهراً قادر نیستند جلوتر از دماغشان را ببینند.[۱۵]
بنابراین هرچند با لاتور در این نکته موافقتام که امروز «بحران سلامت» باید
«ما را مهیای تغییری اقلیمی کند»، اما کمتر از او خوشبینام چرا که مهیابودن رخ
نخواهد داد مگر آنکه تلاشِ بلندمدت انتقادی و خلاقانه برای یافتن پاسخهایی بسگانه
و بدیع به علتهای ساختاری «بحرانها»یمان را جایگزین بحرانِ روایت کنیم. منظور
من از پردازشِ پاسخها بهجای یافتن راه حلها این است که از استراتژیهای
کوتاهمدت حل مسئله پرهیز کنیم، استراتژیهایی که هدفشان تغییر تاحد ممکن اندکِ شیوهی کنونی زندگی، تولید، سفر، خوردن و غیره
است. پردازش پاسخها بهجای یافتن راهحل یعنی کشف راههای اجتماعی و سیاسیِ بدیل
به این امید که این تجارب بتوانند طولانیتر از فاصلهی زمانی میان «بحران» فعلی و
بحران بعدی دوام بیاورند و بپذیریم که این تحولات ضرورتاً بطئیاند زیرا نمیتوانیم
با چشمبرهمزدنی از شکلِ هستیِ تاریخیمان خلاص شویم. در یک کلام پردازش پاسخها بدین
معنا است که به توانمان برای ساختن آینده ایمان داشته باشیم، نهفقط آیندهای برای
خودمان بلکه آیندهای برای نسلهای بیشماری که خواهند آمد. و بهراستی باید به
این کار همت ورزیم.
دربارۀ نویسنده:
دانیله لورنتسینی استادیار فلسفه
در دانشگاه وارویک و نیز معاون «مرکز تحقیقات در فلسفهی پساکانتی اروپایی» در همان
دانشگاه است. بهعلاوه او ویراستارِ همکار در مطالعات فوکو است و دو نمونه از کارهایش در مقام ویراستار را
میتوان در کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود و نقد چیست؟ مشاهده کرد که هر
:دو کتاب در نشر نی به چاپ رسیدهاند. جدیدترین کتابهای او عبارتاند از
La force du vrai: De Foucault à Austin (2017); Éthique et politique de soi: Foucault, Hadot, Cavell et les techniques de l’ordinaire (2015).
پینوشتها:
[۱] میشل
فوکو، اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر
نی، ص ۱۵۵-۱۶۷
و
Michel Foucault,;“Society Must Be Defended”: Lectures at the Collège de France,
۱۹۷۵-۱۹۷۶ (New York: Picador, 2003), 239-263.
[۲] همان، ص ۱۶۴٫
[۳] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۴۴٫
[۴] Ibid.,
۲۴۰٫
[۵] Michel
Foucault, “What is Enlightenment?”, in The Foucault Reader,
ed. Paul Rabinow (New York: Pantheon Books, 1984), 42-43.
[۶] نگاه کنید به میشل فوکو، مراقبت و تنبیه، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین
جهاندیده، ۲۰۸-۲۱۲٫
[۷] Foucault,
“What is Enlightenment?”, ۴۷٫
[۸] The (Bio)Politics of
Differential Vulnerability
[۹] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۵۴٫
[۱۰] differential exposure
[۱۱] Ibid.,
۲۵۵-۲۵۶٫
[۱۲] میشل فوکو، همان، ص ۱۵۷-۱۵۹٫
[۱۳] Martina Tazzioli, The Making of Migration:
Biopolitics of Mobility at Europe’s Borders (London: Sage,
۲۰۱۹), ۱۰۶٫
هرچند
این نکته در جلد اول تاریخ جنسیت (اراده به دانستن) عملاً
پنهان است، اما فوکو مهاجرت را یکی از عرصههای اصلی کارکردِ سازوکارهای زیستسیاسی
قدرت برمیشمارد. نگاه کنید به فوکو، اراده به دانستن، ص ۱۶۱٫
[۱۴] نگاه کنید به نوشتههای
آگامبن در مورد ویروس کرونا و نیز به پاسخ انتقادی گوردون هال [Gordon Hull].
[۱۵] See
Daniele Lorenzini and Martina Tazzioli, “Critique without Ontology: Genealogy,
Collective Subjects, and the Deadlocks of Evidence”, Radical Philosophy, forthcoming.
One Comment
نظرتان را بنویسید
دربارۀ نویسنده:
دانیله لورنتسینی استادیار فلسفه
در دانشگاه وارویک و نیز معاون «مرکز تحقیقات در فلسفهی پساکانتی اروپایی» در همان
دانشگاه است. بهعلاوه او ویراستارِ همکار در مطالعات فوکو است و دو نمونه از کارهایش در مقام ویراستار را
میتوان در کتاب خاستگاه هرمنوتیک خود و نقد چیست؟ مشاهده کرد که هر
:دو کتاب در نشر نی به چاپ رسیدهاند. جدیدترین کتابهای او عبارتاند از
La force du vrai: De Foucault à Austin (2017); Éthique et politique de soi: Foucault, Hadot, Cavell et les techniques de l’ordinaire (2015).
پینوشتها:
[۱] میشل
فوکو، اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر
نی، ص ۱۵۵-۱۶۷
و
Michel Foucault,;“Society Must Be Defended”: Lectures at the Collège de France,
۱۹۷۵-۱۹۷۶ (New York: Picador, 2003), 239-263.
[۲] همان، ص ۱۶۴٫
[۳] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۴۴٫
[۴] Ibid.,
۲۴۰٫
[۵] Michel
Foucault, “What is Enlightenment?”, in The Foucault Reader,
ed. Paul Rabinow (New York: Pantheon Books, 1984), 42-43.
[۶] نگاه کنید به میشل فوکو، مراقبت و تنبیه، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین
جهاندیده، ۲۰۸-۲۱۲٫
[۷] Foucault,
“What is Enlightenment?”, ۴۷٫
[۸] The (Bio)Politics of
Differential Vulnerability
[۹] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۵۴٫
[۱۰] differential exposure
[۱۱] Ibid.,
۲۵۵-۲۵۶٫
[۱۲] میشل فوکو، همان، ص ۱۵۷-۱۵۹٫
[۱۳] Martina Tazzioli, The Making of Migration:
Biopolitics of Mobility at Europe’s Borders (London: Sage,
۲۰۱۹), ۱۰۶٫
هرچند
این نکته در جلد اول تاریخ جنسیت (اراده به دانستن) عملاً
پنهان است، اما فوکو مهاجرت را یکی از عرصههای اصلی کارکردِ سازوکارهای زیستسیاسی
قدرت برمیشمارد. نگاه کنید به فوکو، اراده به دانستن، ص ۱۶۱٫
[۱۴] نگاه کنید به نوشتههای
آگامبن در مورد ویروس کرونا و نیز به پاسخ انتقادی گوردون هال [Gordon Hull].
[۱۵] See
Daniele Lorenzini and Martina Tazzioli, “Critique without Ontology: Genealogy,
Collective Subjects, and the Deadlocks of Evidence”, Radical Philosophy, forthcoming.
One Comment
نظرتان را بنویسید
La force du vrai: De Foucault à Austin (2017); Éthique et politique de soi: Foucault, Hadot, Cavell et les techniques de l’ordinaire (2015).
پینوشتها:
[۱] میشل
فوکو، اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران، نشر
نی، ص ۱۵۵-۱۶۷
و
Michel Foucault,;“Society Must Be Defended”: Lectures at the Collège de France,
۱۹۷۵-۱۹۷۶ (New York: Picador, 2003), 239-263.
[۲] همان، ص ۱۶۴٫
[۳] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۴۴٫
[۴] Ibid.,
۲۴۰٫
[۵] Michel
Foucault, “What is Enlightenment?”, in The Foucault Reader,
ed. Paul Rabinow (New York: Pantheon Books, 1984), 42-43.
[۶] نگاه کنید به میشل فوکو، مراقبت و تنبیه، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین
جهاندیده، ۲۰۸-۲۱۲٫
[۷] Foucault,
“What is Enlightenment?”, ۴۷٫
[۸] The (Bio)Politics of
Differential Vulnerability
[۹] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۵۴٫
[۱۰] differential exposure
[۱۱] Ibid.,
۲۵۵-۲۵۶٫
[۱۲] میشل فوکو، همان، ص ۱۵۷-۱۵۹٫
[۱۳] Martina Tazzioli, The Making of Migration:
Biopolitics of Mobility at Europe’s Borders (London: Sage,
۲۰۱۹), ۱۰۶٫
هرچند
این نکته در جلد اول تاریخ جنسیت (اراده به دانستن) عملاً
پنهان است، اما فوکو مهاجرت را یکی از عرصههای اصلی کارکردِ سازوکارهای زیستسیاسی
قدرت برمیشمارد. نگاه کنید به فوکو، اراده به دانستن، ص ۱۶۱٫
[۱۴] نگاه کنید به نوشتههای
آگامبن در مورد ویروس کرونا و نیز به پاسخ انتقادی گوردون هال [Gordon Hull].
[۱۵] See
Daniele Lorenzini and Martina Tazzioli, “Critique without Ontology: Genealogy,
Collective Subjects, and the Deadlocks of Evidence”, Radical Philosophy, forthcoming.
One Comment
نظرتان را بنویسید
و
Michel Foucault,;“Society Must Be Defended”: Lectures at the Collège de France, ۱۹۷۵-۱۹۷۶ (New York: Picador, 2003), 239-263.
[۲] همان، ص ۱۶۴٫
[۳] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۴۴٫
[۴] Ibid., ۲۴۰٫
[۵] Michel Foucault, “What is Enlightenment?”, in The Foucault Reader, ed. Paul Rabinow (New York: Pantheon Books, 1984), 42-43.
[۶] نگاه کنید به میشل فوکو، مراقبت و تنبیه، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، ۲۰۸-۲۱۲٫
[۷] Foucault, “What is Enlightenment?”, ۴۷٫
[۸] The (Bio)Politics of Differential Vulnerability
[۹] Foucault, “Society Must Be Defended”, ۲۵۴٫
[۱۰] differential exposure
[۱۱] Ibid., ۲۵۵-۲۵۶٫
[۱۲] میشل فوکو، همان، ص ۱۵۷-۱۵۹٫
[۱۳] Martina Tazzioli, The Making of Migration: Biopolitics of Mobility at Europe’s Borders (London: Sage, ۲۰۱۹), ۱۰۶٫
[۱۴] نگاه کنید به نوشتههای آگامبن در مورد ویروس کرونا و نیز به پاسخ انتقادی گوردون هال [Gordon Hull].
[۱۵] See Daniele Lorenzini and Martina Tazzioli, “Critique without Ontology: Genealogy, Collective Subjects, and the Deadlocks of Evidence”, Radical Philosophy, forthcoming.
محمدتهامی نژاد
نقد جامعه شناختی، همان آگاهی ای است که مستند سازی در شرلیط بحران، نیازمنددرک فوری و بی وقفه ی آن نیز هست. از سرکار خانم سرخوش سپاسگزارم