هلال شیعی، امنیتجویی واقعبینانه
Latest posts by SocioMedia (see all)
- ابی واربورگ: مورخ تصویر - بهمن ۷, ۱۴۰۲
- درآمدی بر سرمشق توسعه اقتصاد و جامعه دانش در ایران - مهر ۲۷, ۱۴۰۲
- کتاب تنظیم حکومتی دین و التزام مذهبی - شهریور ۲۰, ۱۴۰۲
محمّد سلطانپور
برخلاف بسیاری از نظریهپردازان لیبرال، آنچه به عنوان وابستگی متقابل میان دولتها یا نوکارکردگرایی مشهور است، نتوانسته طی سالهای گذشته رفتار دولت جدید ایالات متحده آمریکا را به طور مشخص تبیین کند. در واقع، رابطۀ اقتصادی و درهمتنیدگی متقابل میان جمهوری خلق چین و ایالاتمتحده مانع از رفتار تهاجمی ایالاتمتحده در قبال چین هم در بعد نظامی هم در بعد اقتصادی و همچنین وتوهای مکرر چین در شورای امنیت نشده است.
تئوریهای انتقادی و مارکسیستی هم مدتهاست که از پیشبینی واقعیت عاجز ماندهاند و همدستی گسترده میان سرمایهداری تبدیل به رقابت میان دولتها و ملیگرایی جدید شده است. برخلاف دو جریان مهم در حوزه علوم سیاسی و روابط بینالملل و البته علوم اجتماعی، واقعگرایی به عنوان مکتبی که از دل علوم سیاسی و روابط بینالملل بیرون آمده است طی سالهای گذشته بیشازپیش اعتبار و ارزش پیدا کرده است.
هسته مرکزی واقعگرایی دولت و امنیت است و به این معنا هرگونه تلاشی برای بقای دولت دارای اهمیت است. مفروضه اصلی واقعگرایی در روابط بینالملل وجود آنارشی و وضع طبیعی هابزی در روابط بینالملل و میان دولتهاست، این امر ارجاعی به عدم وجود قدرت قاهره در میان دولتهای مختلف است. مکتب واقعگرایی دارای شاخههای مختلفی همچون واقعگرایی کلاسیک، نوکلاسیک، نئورئالیسم تهاجمی و تدافعی است.
این یادداشت بهطور مشخص به «واقع گرایی تهاجمی» «جان میرشایمر» توجه کرده است و مبنای استدلال خود را بر مبنای این نظریه قرار داده است. در واقعگرایی تهاجمی میرشایمر، دولتها در فضای آنارشیک روابط بینالملل که معضل امنیت وجود دارد به دنبال تأمین امنیت خود هستند. راهبرد اصلی دولتها در واقعگرایی تهاجمی میرشایمر تبدیل شدن به هژمون و افزایش مداوم قدرت به عنوان راهکار تأمین امنیت است. ازاینجهت، سرمایهگذاری در امور نظامی امری معقول است. کشورهای بزرگ به علت معضل امنیت جویی بر مبنای نظریه میرشایمر در تلاش برای تبدیل شدن به هژمون در قاره ها یا در سطح پایین در مناطق جغرافیایی خود هستند.
بر این مبنا، سیاست خارجی به طور مشخص امری منفک از سیاست داخلی است و رفتارهای دولتها در عرصه روابط بینالملل بازتابی از سیاست داخلی نیست. دولتها در روابط بینالملل مانند هم رفتار میکنند. ایالاتمتحده آمریکا مانند اتحاد جماهیر شوروی درگیر جبر ساختاری نظام بینالملل است. بر این اساس، شاهد دفاع ایالاتمتحده آمریکا از دولت بحرین یا عربستان هستیم درحالیکه بهار عربی در این کشورها محکوم میشود؛ در سوریه یا لبنان و عراق استقبال میشود؛ این امر برای دولتهای دیگر هم صادق است.
بر مبنای آن چه گفته شد، میتوانیم به بررسی رفتار دولت ایران در منطقه بپردازیم. بر خلاف رویکرد جامعهشناختی از سیاست، رفتار ایران در منطقه منبعث از معضل امنیت موجود در آن است. جمهوری اسلامی بهعنوان یک نظام تحولخواه از سال ۱۳۵۷ موجد شکلگیری مقاومتهای گسترده حکومتهای محافظهکار در منطقه در برابر مشی گسترش خواه خود شده است. در واقع ایران پاسخ به معضل امنیتی را در گسترش قدرت و نفوذ خود در منطقه جستجو کرده است.
دولتها با توجه به اندازه و توان خود به ابرقدرت، قدرتهای جهانی، قدرتهای منطقهای و در نهایت دولت های بسیار کوچک تقسیم میشوند. رفتار این دولتها با توجه به توان بالقوه و بالفعل آنها متفاوت است. افزایش قدرت یک دولت به معنای کاهش قدرت طرفهای دیگر تلقی میشود و در واقع آنچه در جریان است بازی با حاصل جمع صفر است.
اگر به تاریخ روابط ایران و ایالاتمتحده توجه کنیم جنگ ایران و عراق تلاشی برای مهار دو جانبه دو قدرت در حال شکلگیری در منطقه خاورمیانه یعنی ایران و عراق بود. ایالاتمتحده به عنوان هژمون، تلاش مداومی را از آغاز انقلاب ایران انجام داده است تا مانع از شکلگیری هژمون در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا شود یا حداقل میتوان این موضوع را تلاشی برای مقابله با موازنه سازی با اسرائیل دانست.
جمهوری اسلامی بر مبنای مفروضههای رئالیستی در حال رفتار منطقی در خاورمیانه است. تلاش ایران برای تبدیلشدن به هژمون در راستای کشمکش و رقابت دائمی میان قدرتها قابلتعبیر است. ازاینجهت، رشد قدرت و نفوذ ایران در منطقه تضمینکننده امنیت ایران در برابر فشارهای منطقهای است. برخلاف مفروضههای موجود در بسیاری از مکاتب، آن چه موجب مهار قدرت است، موازنه قدرت یا تهدید است.
لذا، انتقاد اوّل از غالب تحلیلهای ابرازشده در روزهای اخیر آن است که این تحلیلها گرفتار نوعی اختلاط سیاست داخلی و سیاست بینالملل هستند. هر نوع دیدگاه انتقادی در قبال وضعیت داخلی نباید موجب همراهی با قدرتهای متخاصم خارجی شود؛ خصوصاً اینکه نباید از یاد برد، بسیاری از دولتها با ساختار داخلی دموکراتیک، در سیاست خارجی فرصتطلبانه و غیرانسانی رفتار میکنند و حامی اصلی دولتهای مرتجع و دیکتاتور هستند.
انتقاد دوّم، مسئله نحوۀ مواجهۀ ایران با ترور شهید قاسم سلیمانی است. برخلاف بسیاری از تحلیلها که پیشنهاد عدم واکنش را میدهند. قاعده عمل متقابل در روابط بینالملل برای دولتها تعریف شده است. وضعیت کنونی با توجه به تحریمهای گسترده، خروج آمریکا از برجام و اشارهای سیاسی و نظامی عملاً رویارویی نظامی را برای جمهوری اسلامی اجتنابناپذیر کرده است. رفتار نظام سیاسی بهطورقطع تنها میتواند مبتنی بر ایجاد هزینههای گسترده و گزاف بر طرف متقابل استوار باشد هرچند در وضعیت کنونی اجتناب از این امر برای جمهوری اسلامی به تأخیر انداختن جنگ تا انتخاب مجدد ترامپ است.